نتایج جستجو برای عبارت :

\-بچهاااااا میدونید قراره یه پسره بیاد معلم تخصصیمون بشه؟ نگاه کل کلاس به سمت نازنین لوس ترین قرتی ترین دختر کلاس چرخید که با عشوه ادامه داد \-الان تو دفتر دیدمش خیلی خوشگله، میدونید که برای منه نبینمی براش دلبری کنها بی توجه بهش کتابمو ورق زدم که با خطاب قgo

این تی ای خيلي بامزه س.
یجورایی شخصیت اجتماعی داره و منو یاد مریم میندازه.
من داشتم میرفتم سر کلاسش صداشو از يه کلاس دیگه شنیدم.
تعجب کردم واسادم تو کلاسو نگاه گردم منو دید.
تو کلاس دو سه تا دختر بودن داشتن باهاش میخندیدن.
تا منو دید اومد بيرون سلام کرد گفت کلاس اینجا هست من الان میام و رفت.
:)))
ثبت مشخصات معلمان در سامانه سناد
✅ امور دفتر داری✅ کاربران مدرسه
✅ انتخاب سال تحصیلی 98-99✅ دکمه جستجو
✅ دکمه تعریف کاربر جدید مدرسه
✅ وارد کردن کد ملی معلم✅ دکمه ادامه
------------------------------------------اختصاص دادن معلم به کلاس✴️ امور دفتر داری✴️ مدیریت کلاس ها✴️ انتخاب سال تحصیلی 98-99✴️ دکمه جستجو✴️ انتخاب پايه تحصیلی✴️ زدن علامت + جلوی اسم کلاس✴️ زدن دکمه تعیین آموزگار✴️ انتخاب نام معلم✴️ دکمه ثبت
براي شایستگی های عمومی اسم مدیر را انتخ
بسم رب الشهدا
سمت_پنجاه_و_ششم
یکی از دخترا که مثلا محجبه بود اما آدم درستی به نظر نمی رسید آخر کلاس جلوی بچه ها که هنوز تو کلاس بودند بلند شروع به صحبت کرد
- آره دیگه بعضیا پارتیشون قويه
معلوم نیست چه طوری مخ اون پسره رو زده که اینجوری اومده واسش با استادا حرف زده 
واسه بي اف بازی جای درستی انتخاب نکردی
وای به حال بسیجیا که بسیج رو دادن دست اون پسره که با دیدن چند تا عشوه دلش قنج بره
ادامه مطلب
سر کلاس نقشه کشی بودیم معلم داشت پاتخته مینوشت
موشک درست کردیم زدیم تو سر معلم، برگشت به یکی از ما خیره شد و چند تا فحش نصیبش کرد.
دانش اموز : خب اقا چکار کنیم ؟
معلم :  سرتو بزار رو میز دراز بکش |: 
کلاس رفت رو هوا D :D :D:
+الان هروقت اونو میبينیم میگیم سرتو بزار رو میز دراز بکش
 
 
براي تحویل لیست غایب ها رفتم پایین که ديدمش. اسما، دختر درونگرای خوش چهره ای که ترم پیش شاگردم بود. براي این که زود برگردم به کلاس عجله داشتم اما وقتی بهم سلام کرد ی لحظه مکث کردم و براش با لبخند دست ت دادم. پنج دقیقه بعد از اینکه به کلاس برگشته بودم، در زدن. فکر کردم از همون غایباس که با تاخیر اومده ولی وقتی در رو باز کردم مسئول موسسه رو دیدم که اسما رو آورده دم کلاس من. گفت میگه تیچرش شمایین». بهش که نگاه کردم چشاش پر اشک بود. بغلش کردم و گفت
من؟ دختر بي اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری براي زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آيه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
من؟ دختر بي اراده ی این داستانم. اگر پاک شوم، مرا می بخشی؟ فقط لازم است این را بدانم که خیالم راحت باشد که راهی هست. وقت هایی که از کلاس بچه ها دارم می روم سمت دفتر، وقت هایی که در جلسه وقت نماز می شود، وقت هایی که منتظر اسنپ جلوی در خانه ایستاده ام، شب ها که می خواهم بخوابم، از تو می پرسم: آیا هنوز هم می شود کاری براي زندگی ام کرد؟ من؟ من دختر نشانه ها بودم! من دختر آيه ها بودم! من دختر مشهد آذر 97 بودم! من دختر باور داشتن بودم. دختر دانستن اینکه کسی
نه يه دوست دارم که باهاش برم کتابخونه نه يه دوست دارم که باهام بياد پارک آبي تک تک سر سره ها رو سوار شه
تازشم نمره تعیین سطحم از سی ،هشت شده!!!
یعنی برا کلاس کنکورا که هیچی براي کلاس زبانمم دیگه روم نمیشه پامو بزارم تو اون موسسه:|
و خب ميدونيد چی این وضعیتو تکمیل میکنه؟اینکه الان استادم پیام بده بگه فاطمه جون فردا میتونیم کلاس داشته باشیم میخوای؟
منم که يه هفتست دارم می پیچونم از روی ضایگی قبول میکنم در حالی که قراره این جلسه از ده تا درس امتحان
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون.بلاک کردن بعد از اشتباه.نگفتن کنسلی کلاس و بيخودی سر کلاس موندنشون.کمک نکردن بهشون وقتی سر يه مبحث کمک میخواستن.سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
دیروز منطق داشتیم 
خيلي از این دبير بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال ميدونيد؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبي شد خواست از کلاس بيرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بيمورده!!
بقيه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
دیروز منطق داشتیم 
خيلي از این دبير بدممممم میاد 
زیادی احساس راحتی میکنه باهامون 
منم همش باهاش سر لج دارم 
دیروز گفت خانوم برومند 
گفتم بله 
گفت میدونی عموم و خصوص من وجه یعنی چی؟؟؟
گفتم شما خودتون جواب سوال ميدونيد؟
گفت بله 
گفتم خب پس چرا از من میپرسین؟
کلاس رفت رو هوااا 
عصبي شد خواست از کلاس بيرونم کنه که 
یکی از دوستانم گفت رویا جواب منطقی به شما داده ، پس با این حال کارتون بيمورده!!
بقيه هم مهر و تایید و امضا زدن 
این شد که نتونست از ک
يه معلمی قراره اربعین دو هفته بره کربلا و دنبال جایگزین می‌گرده. به من پیشنهاد کردن به جاش برم. کلا شش روز میشه و درس قرآن و هديه‌ی آسمانی ابتدایيه. از اونجایی که مدرسه غیرانتفاعيه مشکلی با ایرانی نبودن معلم جایگزین ندارن. من هم خيلي دوست دارم تجربه‌ش کنم. قبلا یکی دو روزی به جای خواهرام رفتم سر کلاس، ولی دبيرستان بوده و زیست درس دادم و مدرسه هم خودگردان و مخصوص اتباع بوده. تعداد بچه‌های هر کلاس شاید نهایتا هفت هشت نفر بود. یعنی شرایط خيلي ر



ترفندهایی براي عشوه‌گری و دلبري از همسر








عشوه‌گری، رابطه با همسرتان را مستحکم‌تر می‌کند
 
عشوه‌گری
زن یکی از موثرترين راه‌ها براي تسخیر کردن ذهن و قلب مرد و تحکیم روابط
عاطفی بين زوجین است. در ادامه به ترفندهایی براي عشوه‌گری و دلبري کردن
خانم‌ها از همسرانشان پرداخته‌ایم.
ادامه مطلب
دردونه رو بردم مدرسه جدیدش رو ببينه، با مدیرشون در مورد معلم ها صحبت میکنیم و مشخص میشه که دوتا معلم کلاس دوم دارن و دردونه توی کلاس خانم .است
شب دردونه میگه من میخام برم توی اون یکی کلاس
میگم تو که معلم ها رو ندیدی، چرا میخای تغییر بدی کلاست رو
میگه :حالا دیده باشم هم، بقول خودت از روی چهره که نمیشه اخلاقشون رو فهمید!
 
میگم مدیرتون میگفت هردوشون مهربون و معلم خوبي هستند
میگه: خب مدیر که نمیاد بگه معلم هام بد هستن!
و نهایتا میگه: البته همه معل
از هر چی باکتری و استادش هست حالم بهم میخوره
دیگه واقعا آخرای کلاس میخواستم يه تفنگی یا چاقویی دستم بدن استاد رو زنده زنده بزنم بکشم(تابلوئه عصبيم؟)
ول هم نمیکنه 
دیشب تا صبح نخوابيدم چون میدونستم قراره تو کلاسش بخوابم
ولی دیر رسیدم و بد جایی افتادم روم نشد بخوابم 
خوابم نمیاداااا اما قشنگ 12 ساعت بخوابي و بری کلاسش خوابت میگیره يه تن صدای یکنواخت با کلماتی بریده بریده 
امروز قشنگ تصمیم گرفتم انصراف بدم اصن برم پی کارم :دی
ميدونيد يه دکتر جذ
خيلي خب می خوام غر بزنم.
الان سر کلاس زیستم.
دوتا کلاس قبلیو ضبط کردم البته یکیشو باید یکی بهم میداد که حالا نمی تونه بفرسته!هنوز وارد دفتر نکردم پس تکلیفو ننوشتم پس نقص خوردم.
صبح داشتم يه خواب مسخره می دیدم که مامان بيدارم کرد گفت کلاس داری!بعد به صورت خودجوش کرکره اتاقو داد بالا بالشتمو جمع کرد و برقو روشن.خب من اگه نخوام باید کیو ببينم؟!
الان هیچی از کلاس نمی فهمم.هیچی.همه هم ماشالا شدن علامه زیست و هی نظر میدن.اینم دارم ضبط می کنم.
بابا هم ن
یکی از اون سه تا کتابي که امیر حسین بهم داده بود رو امروز شروع و تموم کردم!
يه کتاب بود راجب يه دختر شهرستانی که رشته اش نقاشی بود و براي درس میاد تهران! که يه سری اتفاقا براش میافته
نمیدونم علت اینکه این کتابو بهم داد چی بود!!و اینکه اتفاقای توش اصن اتفاقای جالبي نبود!
الان خيلي از دست کتابه عصبانیم!چون نفهمیدم اخرش پسره چیشد!!
ولی يه سولل تو مغزم میچرخه که خب چرا این کتابو داده به من؟!
امروز علاوه بر اون کتاب درس هم خوندم و کارای زیادی کردم.
ول
دختره چینی ورودی جدید در حالی که به سختی انگلیسی حرف میزنه اومده در مورد دینها از پسره هندی میپرسه.همون پسره هندی مسیحی خيلي مهربون و خيلي خوب.
پسره براش میگه ببين توی دنیا ادیان خيلي متفاوتی هستن و توی هند هم همین طور.البته خیليها هندو هستن و من کریسشن هستن.دختره میگه چی هستی؟ میگه جیسس رو میشناسی؟ میگه کی؟ 
پسره پا شده رفته عکس مسیح رو رو کامپیوتر به دختره نشون بده که بدونه کی رو میگه.
دختره میگه توی چین که دین نداریم ما.فقط يه تعداد ک
سلام . امروز 3 مرداد سال 1398 ِ. طبق معمول منم . محبت . و این یادم
انداخت الان زنگ بزنم نگین و پارش کنم تا بياد اینجا بنویسه . امشب عروسی
پسر عمشه =)) عروسی تاریخی ای قراره باشه
خوبي یا بدی اینکه اینقد
دیر به دیر میام اینجا مینویسم اینه که فقط اتفاقای خيلي بزرگو میگم . مثلا
اینکه بدترين اتفاقی که میتونست تو زندگی من بيفته افتاد . مامانم سرطان
سارکوما گرفت . 5 فروردین امسال فهمیدیم . الان عمل کرده و خوبه . پس فردا
میریم چکاپ ببينیم عود کرده یا نه .
کن
 ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب تو دستم و همش درس ها رو می خوندم همه بهم می گن چرا اینقدر درس میخونی من هم در جواب ان ها گفتم که هر سر بالایی سرازیری داره اونم هیچ چیز نگفت انشا الله همه درس ها رو نمره خوب بيارم و همچنین امتحانات خرداد ماه رو. راستی من یک دفتر خاطرات دارم که در ان خاطراتم رو می نویسم همه دانش اموزان کلاس می
یک مهر سال ۱۳۹۰ بود مانند هر دختر دبستانی دیگری به همراه مادرم راهی مدرسه شدم مادرم مانند هر مادر دیگری نگران آینده و تحصیل من بود و می خواست که بهترين دبير و معلم براي من باشد دوتا معلم کلاس چهارم ایستاده بودند یکی خوش برخورد و صورت خندانی داشت ولی دیگری اخمو و به ظاهر نامهربان من وارد کلاس خانم خوش برخورد شدم بعد از یک هفته اخلاقش تغییر کرد و دیگر از آن خانم مهربان خبری نبود گویی که براي او تحصیل ما مهم نبود و بد رفتاری های آن شروع شد  یک قلک
چند روزيه چندتا از دنبال کننده ها از خاطرات مدرسه و گوشی بردن سر کلاس میگن، نابود فقط ماهایی که سر زنگ زبان زنگ زدیم براي روز جشن پونزده تا پیتزا سفارش دادیم و از قیافه معلممون نگم براتون:/
یا این که پنج شنبه ها بچه هایی که درسشون خوب بود کلاس مکمل میرفتن ، بعد بچه هامون سر کلاس فیزیک وقتی معلم داشت درس میداد میگفتن نگاه کنین سلفی بگیریم ،‌بعد وسط سلفی گرفتن من نمی‌دونم واقعا چطور شماره معلممون رو پیدا کرده بودن و شروع کردن زنگ زدن :/و تا معلم
من اول از همه به کلاس آمدم ولی کسی نبود و من به پنجره رفتم بعد از چند دقیقه عساکره به کلاس آمد و گفت : باید کلاس رو تعطیل میکردند .سپس سهیل به کلاس آمد و گفتم : به کلاس ما بيا کسی امروز نمیاد ! . ولی راضی نشدبعد از چند دقیقه به ترتیب سهرابي ، صمیمی ، مطوری آمدند به کلاس آمد و درباره فوتبال ، فیفا و پی اس حرف زدیم . 5 دقیقه بعد براتی آمد و بهش گفتیم که الان قرآن داریم و 
ادامه مطلب
1- به موقع در کلاستان حاضر شوید.
همیشه آن تایم باشید. سروقت در کلاستان حاضر شوید. دیرآمدن دلیل خوبي براي تشخیص بي نظمی و تنبلی شما در کلاس است. در ضمن دیر رسیدن در کلاس باعث بهم خوردن تمرکز معلم و کلاس می شود.
 
2- سعی کنید کمتر غیبت داشته باشید.
اگر می خواهید شاگرد زرنگ کلاس باشید بهتر است همیشه در کلاس درس حاضر بوده و از نکاتی که معلم در هنگام درس می گویید غافل نباشید. غیبت زیاد شما را از درس و دانش آموزان دیگر عقب انداخته و .
ادامه مطلب

عشوه‌گری جنسی براي مرد
  
عشوه گری حتی از زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی هم مهمتر است‎
 
اگر خانم ها بدانند چقدر عشوه و ناز براي مردان دوست داشتنی و لذت بخش است به جای وقت صرف کردن براي آشپزی و بساب و بشور عشوه ریختن را یاد می گیرند و انجام میدهند و اگر به خوبي و به جا و به اندازه باشد جای همه چیز را می گیرد
ادامه مطلب
بدون هیچ اطلاع قبلی، دوتا کلاسم از سه تا کلاس اون روز کنسل شد.
من موندم و يه عالمه وقت خالی که نمیدونستم باید باهاش چی کار کنم.
گفتم برم بشینم توی کتابخونه محبوبم و براي امتحان هفته دیگه يه کمی درس بخونم.
کتابخونه پر بود از بچه قد و نیم قد که براشون کلاس اریگامی گذاشته بودن. کلاسشون که تموم شد يه دختر 11 ساله با موهای بلندی که از دو طرف بافته بود، اومد نشست روی صندلی کنارم و شروع کرد به درس خوندن.
امتحان تاریخ داشت و میخواست جواب سوال هایی که يه
بدون هیچ اطلاع قبلی، دوتا کلاسم از سه تا کلاس اون روز کنسل شد.
من موندم و يه عالمه وقت خالی که نمیدونستم باید باهاش چی کار کنم.
گفتم برم بشینم توی کتابخونه محبوبم و براي امتحان هفته دیگه يه کمی درس بخونم.
کتابخونه پر بود از بچه قد و نیم قد که براشون کلاس اریگامی گذاشته بودن. کلاسشون که تموم شد يه دختر 11 ساله با موهای بلندی که از دو طرف بافته بود، اومد نشست روی صندلی کنارم و شروع کرد به درس خوندن.
امتحان تاریخ داشت و میخواست جواب سوال هایی که يه
بذارین بگم چی از هرچیز دیگه ای میتونه گیج کننده تر باشه، گم کردن هدف!وقتی که کلاس پنجم بودم و مامانم منو برد و کلاس زبان ثبت نامم کرد فکر نمیکردم که داره بهم هدف میده، داره یکی از مسیر های مهم زندگیمو برام درست میکنه. اگه به غر غرای من گوش میکرد و ثبت نامم نمد الان من شاغل نبودم، الان احتمالا هیچی از زبان بارم نبود و فقط يه مسیر رو به روم داشتم و احتمالا حسابي ناامید بودم با وجود وضع الان مملکت.
وقتی مامانم دست منو گرفت و منو برد که ثبت نامم ک
خواننده‌های جدید فاطمه درسا را نمی‌شناسند. خواننده‌های قدیمی هم که تعداد کمی از اونها گاهی به اینجا سر میزنه، اگه یادوشون مانده باشه، فاطمه همون دختر کوچولوی که به خیار می‌گفت کیکار به لوله‌های مشتعل گاز  می‌گفت شمع تولد .
فاطمه درسا برادرزاده‌مه
اون اوایل که ماشین خریده بودم اصلا با من جایی نمیامد. می‌ترسید. اما الان پیاده جایی نمیاد. میگه با ماشینت منو ببر.
امسال میره کلاس اول
بدون این کوچولوی دوس داشتنی روزگار که روزگار نمیشه
چند
من اول از همه به کلاس آمدم ولی کسی نبود و من به پنجره رفتم بعد از چند دقیقه عساکره به کلاس آمد و گفت : باید کلاس رو تعطیل میکردند .سپس سهیل به کلاس آمد و گفتم : به کلاس ما بيا کسی امروز نمیاد ! . ولی راضی نشدبعد از چند دقیقه به ترتیب سهرابي ، صمیمی ، مطوری آمدند و سهیل به کلاس آمد و درباره فوتبال ، فیفا و پی اس حرف زدیم . 5 دقیقه بعد براتی آمد و بهش گفتیم که الان قرآن داریم و 
ادامه مطلب
۳شنبه سر کلاس حل تمرین، دیدم پسری که ردیف اول می‌نشست و با دقت به حرفام گوش میداد وو د بحث ها و حل تمرینات شرکت می نمود و بين خودمون بمونه که اندک کراشمندم بودم بهش، با یکی از دانشجویان دختر اومد سر کلاس و صندلی کناریش نشست، بدون حتی يه صندلی فاصله بينشون!! فک کنید!!  دیگه حالی به ادم میمونه نه والا؛ احوالی به ادم می مونه نه بلا!! اگرچه به علت اینکه ازم کوچیکتره، قضيه کراش داشتن از بيخ و بن اشتباه و منتفيه  ولی نیمچه حسودی ای به دختر دانشجو پیدا
شازده جمعه ها کلاس خصوصی موسیقی میره و مربيش انقدر بهش لطف داره که شنبه ها هم گفته بياد کلاس عمومی که تو جو شاد بچه ها باشه. بچه های کلاس عمومی ترم سوم هستن و شازده فقط سه جلسه رفته منتها وسط تمریناتش نت های کلاس گروهی رو هم استادش یاد میده که تو جمع بچه ها بزنه. دیروز تو کلاس خصوصی بهم میگفت شازده خيلي استعداد داره و گیراییش نسبت به بچه هایی که تا حالا باهاش کلاس داشتن بهتره و خيلي خوب پیشرفت کرده و با همین سه جلسه به سطح کلاس گروهی رسیده و گفت
الان خيليا هستن تو اینستا هم میبينمشون در به در دنبال اون پسرین که به خیال خودشون لگد زده به پهلوی دختر چادريه
خب مومن يه ذره چشاتو واکن ببين جفت پاهای پسره رو زمینه و رنگ شلواری که داره لگد میزنه با رنگ شلوار پسره فرق داره بعد تگ بزن مغیره زمانت را بشناس و جایزه بزار برا هرکسی که اون پسره رو بهت معرفی کنه :/
بچه ها راستش، يه چیزایی رو هیچوقت نمیتونی به طرف مقابل بگی و من اینو الان میفهمم.
دوستم رفته به دروغ به استاد گفته و کلی پیاز داغشو زیاد کرده که شما کلی انگیزه برنامه نویسی با من دادین و فلان وبهمان‌. استاد هم کلی ذوق کرده و کلی اطلاعات بهش داده. استاد میدونه اون دختر نرمالی هست و سرش تو کار خودش بودا تا اینجای ترم و همین خوشحالش میکنه.
در صورتی که من خيلي دلم میخواست بهش بگم  فلانی؛ من از اول عمرم به معلم هام حس خيلي خوبي داشتم.  عاشق یکیشون شد
صبح که بيدار شدم، اولین چیزی که دیدم، ایمیلی بود با عنوان جراحی قلب». عنوان و متن ایمیل اون قدر مبهوت کننده بود که حتی نگاه نکردم ببينم از طرف کيه. در واقع وقتی به وسط‌هاش رسیدم، از نوع جمله‌بندی، خودم متوجه شدم که نویسنده باید دکتر شین باشه. بعدش هم اصلا توان اینو نداشتم که به صفحه‌ی گوشی نگاه کنم و دنبال اسم فرستنده بگردم. تنها کاری که تو اون لحظه تونستم انجام بدم يه ناله با آهنگ وای. خدا» بود و بعد هم گريه. مطمئنم اگه سر پا بودم، اون لحظ
معلمبچه ها واسه جلسه بعد درس شیشو مطالعه کنید تو کلاس زیاد توضیح نمیدم.
من.چرا؟
معلم.چون عقبيم.
من.حالا درس بعد چی هست؟
همکلاسیم.تنظیم هورمونی.
من. .
معلم.چرا اینجوری میکنی؟
من.اخه تنظیم هورمونی حیلی درس جالبيه.حیف نیس يه خورده بيشتر بررسیش نکنیم؟
معلم.بيا برو بيرون جلسه بعدم نمیای.منحرف بي تربيت.
همکلاسیم.راست میگه اقا این چه وضعشه.
اونیکی همکلاسیم.به جان خودم يه ذره از تنظیم هورمونیو قطع کنی من میدونمو تو.
معلم.اشکالی نداره بجاش درس تولید
خب ، بالاخره به چیزی که می خوام رسیدم.نمره ی الف کلاسمون شدم.وقتی که یکی از استادهای دانشکده و بچه های کلاس (البته پسرهای کلاس.) فکرشون رو روی این گذاشته بودن که پسرها توی کارهای علمی (چه حرف های مزخرفی!!!) از دخترها بهترن و غرور پسرونه شون فرا گرفته بودشون ، من نفر اول کلاس شدم.بله من ، يه دختر.حالا اون پسری که می گفت يه دانشمند زن رو نام ببرید و وقتی که سر کلاس اسم مریم میرزاخانی و ماری کوری و آگوستا آدابایرون و کلی اسم دیگه رو براش نام بردم باز
با این مدرسه جدیده اصلا نتونستم کنار بيام تا الان
بي نظمه خيلي
همت که بودم واقعا همه چیز منظم و تمیز بود ولی اینجا کاملا برعکسه
کلا 15 نفر از بچهای ما اومدن اینجا
10 تا تجربي ، 2 تا انسانی و 3 تا هم ریاضی
بقيه همه از مدرسه بينایی اومدن و تک و توک عادی
بينایی هام نمونه ان
با معاون پرورشی کلاس دفاعیو داریم بعد یکی یکی بلندمون کرد که چه کارای هنری بلدین از آشپزی تا مسابقات و اینا
بچهای بينایی همشون بلند میشدن میگفتن فلانیم از مدرسه شهید بين
یک خانوم با کلاس صد کیلو ارایش نداره ولی همیشه سعی داره ابروها و صورتش اصلاح شده و مرتب باشه
خانوم با کلاس مرتب و تمیز  لباس می پوشه و بند مد روزهای عجیب و غریب نیست!
خانوم با کلاس لبخند به لب داره و خوش برخورده ولی جلف و دلقک نه!
خانوم با کلاس اهل مطالعه هست و عضو کتابخانه
خانوم با کلاس تا لنگ ظهر نمی خوابه
خانوم با کلاس یادگیری هنرها رو عار نمی دونه 
خانوم با کلاس کم حرف و گزیده گویی هست
خانم با کلاس اهل مجادله و جر و بحث نیست
خانم با کلاس اهل غ
به مریض کوچولوی ارتودنسی میگم دوست داری چیکاره بشی؟
میگه دوست  دارم کارای محیط زیستی انجام بدم
میگم مثلا چه کار محیط زیستی ای؟
میگه درختا رو ببرم مداد درست کنم
(وی به محیط زیست علاقه ی وافری داشت)
+مامان بيمار اومده میگه ساعتایی که کلاس ریاضی و علوم داره نمیارمش.
 براش توضیح  میدم که دخترتون مشکل اسکلتی فک دارن و اگه تا یک سال دیگ درمان فانکشنال براش انجام نشه بعداً باید جراحی فک انجام بده و منم هر روز این بخش نیستم.
که میگه شما خودتون تحصی
به زندگی که نگاه می کنی مثل يه دفتر می مونه که اون رو با تک تک واژه ها و جملاتت تکمیل می کنی. هر کار خوب و بدی که انجام می دی باید داخل این دفتر ثبت بشه چون بالاخره تا قبل از تموم شدن مهلت نوشتن، خودت می تونی دفتر رو مرور کنی و بعد از پایان مهلت هم که باید اون دفتر رو تحویل معلم بدی تا نمره ت رو مشخص کنه!
وجود همکلاسی های واقعی و مجازی خيلي کمک کننده هست هم براي درست نوشتن و هم براي اشتباه نوشتن! خيلي افراد بودن که حاضر شدن دفتر زندگیشون رو بدن کسِ د
حتما شده که از يه نفر بدتون بياد و ازش عقده داشته باشین. حالا این عقده می تونه از هرچی باشه عقده ی من از این بود که هی چقولی منو می کرد و مسخرم می کرد. هم کلاسیم بود خيلي هم درس بد بود یعنی می فهمید ولی همش تنبلی در می آورد سز کلاس حواسش پرت بود به کلاس هم گند زده بود 
امروز سر زنگ ریاضی ترين هایی که معلم سر کلاس حل کرده بود رو ننوشته بود بعد معلم فهمید و اوردش نیمکت اول کنار من گفت حواست باشه هرجا ننوشت به من بگو                                          
دیروز بعد از مدت ها، یک کلاس گرفتم براي تدریس زبان.
به من گفته بودن که یک کلاس 5 نفره جمع و جور با بچه های نسبتا شیرینه که تا الان حدود 3 ترم زبان خوندن، اما طفلکی ها چیز زیادی بلد نیستن و فرق she و he رو هم نمیدونن. گفته بودن که سن بچه ها هم کمه و دبستانی هستن.
منم خيلي شاد و خوشحال، کتاب رو يه نگاه کردم و رفتم سر کلاس.
 
کلاس 5 نفره تبدیل شد به یک کلاس 8 نفره، متشکل از یک دختر 14 ساله و 7 تا پسر بين 11 تا 14 ساله. کمی تا قسمتی بي ادب، پیش فعال و زیادی سرزنده! 
خيلي ناراحتم :(
مامان بيشعور برگشته بهم میگه دختر تا يه سنی باید ازدواج کنه
بعد مردم چی میگن
گفتم مردم گه میخورن چیزی بگن
خدا لعنتت کنه دوست پسر سابق که کل زندگی و عمرمو پات گذاشتم
لعنت بهت سین که اینو تو جونم انداختی
لعنت به زبونم که قبولشش کردم
که بعد ۵ سال اون بشه شادوماد و منم دختر ترشیده منتظر خواستگار
همینجور اشکام داره میاد پایین
فردا مادر يه پسره میخواد بياد منو ببينه
میخوام صد سال نبينه
کثافت

<<< انشالله به حق ۵تن مادر پسره ازون س
معلم شاد میتواند باعث شاد شدن دانش آموزان شود 
معلم آهنگ و فضا و جو کلاس درس را تنظیم می کند، چنانچه قرار باشد که روح دانش آموزان پرورش و رشد یابد، باید این روند از روح معلم آغاز گردد. حال اگر روح معلم افسرده و ناتوان باشد شانس ناچیزی براي تقویت و مراقبت از روح دانش آموزان بوجود خواهد آمد. معلم با انواع روش های تدریس آشنا باشد. اطلاعاتش به روز باشد، معلم باید بداند که دانش آموزان دارای تفاوت های فردی هستند و نیز باید با روش های تشویق وتنبيه آگ
این قسمت:معلم دوست داشتنیِ نباتصبحِ یک روز توی ماه رمضان پدرم را ساعت هفت از خواب بيدار کردم،تابستان بود و خورشید پسِ کله مان را میسوزاند!خيلي سریع  آماده شدم تا به کلاس جدیدم که جلسه اول هم بود برسم!نزدیک های هشت بود که رسیدیم،وقتی رفتم،خانوم منشی گفت که کلاس دیشب بوده!با لحن تندی گفتم ولی برايمان پیامک فرستادید کلاس امروز صبح است!خانوم منشی هم زنگ زد به معلممان و ایشان هم تایید کردن و گفتن از پیامک خبر ندارن!من هم عصبانی شدم و گفتم لطفا در
دوره ی کارشناسی با دکتر دلبري ادبيات داشتم. يه روز همزمان با درس دادن، در حالی که محو سفیدیِ پیرهنش و برق کفشش بودیم، زل زد به تخته سیاه و بعد از چند ثانيه سکوت سرش رو چرخوند سمت ما و گفت "من کمیسر دریایی بودم! باورتون می شه؟"گفت و گفت، از این که با اسلحه روی کشتی می ایستاده و توی جیبش يه حافظ کوچیک داشته که هر از گاهی حافظ می خونده، از این که يه روز سر صف باجه ی تلفن وقتی بعد از ۳۵ دقیقه نوبتش شده، رفته ته صف که اشعار ابتهاج رو يه بار دیگه بخونه، ا
کلی تلاش کردم تمام کلاس هامو بندازم عصر که صبح ها خونه باشم براي این که بتونم غذا بپزم و به کارای خونه رسیدگی کنم. اما یکی از کلاس های جدید داره برام دردسر ساز میشه. یکی از زبان آموز ها که متولد 79 (حدودا 10 سال از من کوچک تره) چند روزيه که شروع کرده به فرستادن پیام های نامربوط. منم اولش تعجب کردم و خيلي محترمانه بهش گفتم که من متاهل هستم. اما اون دست بر نداشت و نوشت که دوست دختر قبلیش هم متاهل بوده! آووکادو که پیام ها رو دید چهره ش گرفته شد و کلی ت
امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول براي اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بي احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خيلي سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خيلي تنبل است داشت در ح
چند سال شوت میشم به عقب به دوران ابتدایی ، به کلاس املاء ، به کلاس ترس شایدم به کلاس استرس که این کلاس ها برام به عنوان کلاس استرس نامگذاری شده بود
معلم های دوران ابتدای ، (آقای نصیری ، آقای عبادی ، آقای دَدِه بيگی ) . من خاطراتم زیاد اوکی نیس ولی اینارو نمیدونم چطوری به خاطراتم اومد رو نمیدونم فقط میدونم با همشون يه خاطره کوچیک دارم . با نصیری میشد خاطرات خدايه جذبه بودن و فلک کردن های بچه ها کلاس ، با اقای عبادی که معلم کلاس سوم ابتدای بود که ه
باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خيلي خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبي پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب
امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول براي اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بي احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خيلي سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خيلي تنبل است داشت در ح
بچه ها الان کلی کار دارم.
و دقیقا خوابم هم گرفته و باید برم يه فکری بکنم. بعد بيام دوباره بشینم يه خاک بر سر بریزم.
خب دوستان از وقتی جدی نیست زندگی خيلي زیبا تر شده و هرچقدر وابستگی من نسبت به این بشر کمتر بشه زیبا تر هم میشه.
آقا این دوست هم اتاقی من شخصیت هیجانی نمایشی و يه کم خود شیفتگی داره. همچین فکری ته ذهنم دارم.
نشونه های این شخصیت اینه که میخوان همجا مرکز توجه باشن.
این وقتی میشینه سر کلاس میشینه يه جا که در دید همه باشه بعد دو سه بار وسط
سه شنبه تو کلاس ۴-۶ عصر فشار همکار جان افتاده بود و دانشجوها به دادش رسیده بودند که نخورده بود زمین
ناچار روزه شو شکسته بود 
من در حد پنج دقیقه تو اتاق ديدمش چون باید میرفتم کلاس ۶-٨
گفت اونم کلاس داره ولی با بچه های دکترا هست و تو همون اتاق گروه تشکیل میده
من رفتم کلاس و وقتی برگشتم نبود
بهش زنگ زدم که کجایی؟ میتونی رانندگی کنی؟ 
گفت زنگ زده همسرش اومده و در راه. درمانگاه هستند
سرم زده بود و فرداش که اومد حالش خيلي بهتر بود
می‌گفت روز قبلش که ر
به نام خدا
چند سال پیش بود؟
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پونزده سال پیش. 
يه دختری پاشو گذاشت تو این دنیا. 
چند سال بعد از اون بود؟
یک، دو، سه، چهار، پنج، شش سال بعدش. 
اون دختره پا شد رفت کلاس ژیمناستیک. حواسش به تمریناش بود و دختری که از اون ور کلاس با چندش نگاهش می‌کرد رو نمی‌دید. نمی‌دونست دختره داره تو سرش می‌گه اییییی، این چه‌قدر لوسه! وقتی داشت تو مدرسه ثبت‌نام می‌کرد نمی‌دونست قراره هم
من يه جوری سوتی میدم ! که هیچکسسس مثل من سوتی نمیده.
یعنی تو بيمارستان يه مدلی سوتی میدم که برمیگردم میبينم پشت سرم همه کف زمین افتادن دارن قهقهه میزنن.
خلاصه امروزم يه سوتی عظیم دااادم با این تفاوت که خداروشکر کسی نبود ببينه .
کلاس موسیقیم نزدیک خونه امه ، يه ساختمون ۴  طبقه که کلاس طبقه چهارمه .
آقو ما شروع کردیم از این پله ها بالا رفتن ، تو هر طبقه هم هعی کاغذ زدن که کلاس طبقه بالا ، دیگه رسیدم به طبقه ای کع کاغذ نداشت.
نفس ن گفتم اخیش
متشکرم داخل وبها اعلام نکردید چه کسی در چالش شرکت کنه
خب منم از همه دعوت می کنم در چالش مدرسه شرکت کنند
 خاطرات زیادی دارم فقط چند تاشو  مینویسم 
۱_معلم ریاضی سال اول دبيرستان ما ، مرد بود. دو زنگ پشت سر هم در هفته با این اقا معلم، کلاس داشتیم.
زنگ اول میامد درس میداد وسطهای زنگ اول قهر میکرد می رفت ،زنگ دوم با مدیر میامد و از ما تعهد می گرفتن که دیگه اذیتش نکنیم و درس بخونیم (بچه ها پشت کتش اسم حیونها رو می نوشتن، یادمه با کفش روی صندلیش راه میر
یکی با حرف های يه نفر غریبه به بخش تاریک وجودش غلبه میکنه و میشه يه آدم مفید،اون یکی با کتک های پدرش هم غلبه نمیکنه و آخرش میشه جنایت کار.
يه ترم با شور و شوق میری سر کلاس چون معلمش کلی جذاب درس میده و بازی میکنین و يه ترم همه ش به ساعت نگاه میکنی که کی کلاس تموم میشه چون معلم مثل مدرسه درس میده.
باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خيلي خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبي پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب ت
این داستان واقعی است:
 
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام دارد،نداشت.
لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود.
این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.
زیرا که او با بقيه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند و به نظافت شخصی خودش توجهی نمی کرد.
تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از ت
امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول براي اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بي احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خيلي سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خيلي تنبل است داشت در ح
امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول براي اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بي احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خيلي سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خيلي تنبل است داشت در ح
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.از دید مثبتش ب این ماجرا فک کنید ن منفی.
به نام خدا
نیلوفر.س یکی از وکیلای حوزه ماست که وقتی 12 سالش بوده تو يه هفته براش سه تا خواستگار میاد و پدر و مادرش هول میشن و میترسن که دخترشون عاشق يه آدم غریبه و بي خاصیت بشه و از ترس اینکه به غریبه شوهر نکنه میدنش به پسر عمه اش. تو 16 سالگی با پسر عمه اش ازدواج میکنه و چون تو خونه بيکار بوده درس میخونه و میره دانشگاه. تقدیر نمی خواسته دامن نیلوفر سبز شه و نیلوفر میفهمه که هیچ وقت باردار نمیشه. همین جوری بدون بچه 9 سال با هم زندگی می کنند تا اینکه ی
واقعا چرا نمیخوابم؟!
عایا هنوز شک دارم که چشمام از کاسه در اومده از بس ب گوشی نگاه کردم؟
کاش حداقل دو قسمت از سریالو میدیدم یا دو صفه کتاب میخوندم!
این عمر تباه شده پای گوشی از همه تباهی ها تباه تره!
پس کی میرسه اون زمان موعود ک توش شبا زود بخوابم و صبحا قبل طلوع آفتاب بيدار باشم به خورشید سلام کنم؟؟!!
اونهمه برنامه ریزی رو کی قراره بشینی بنویسی و بعد بهشون عمل کنی؟
کی قراره برم باشگاه؟
کی قراره برم کلاس زبان؟
کی قراره برم کلاس حفظ؟
پس خبرم کی قر
آن روز با عجله خود را به مدرسه رساندم. کلاس منطق صوری داشتیم. تابستان بودمثل همه تابستانها گرم و داغ بعنوان یک دانش آموزی که سوم دبيرستان را تازه تمام کرده بود، فکر می کردم که کلاس منطق صوری یعنی عند کلاس!!.چه خیال خامی!.
با دوچرخه لحاف دوزی جدیدم که ابوی گرام بتازگی از تعاونی دانشگاه خریده بود به مدرسه رسیدمدوان دوان و نفس ن و عرق ریزان، از راهروی مسقف کناری مدرسه، به حیاط خلوت پشت مدرسه رسیدمدیدم در کلاس باز استاما بچه ها بجا
کلاس های چند پايه
آمار نشان می دهد که نظام آموزش و پروش ایران حدود یک میلیون دانش آموز در کلاس های درس پايه به تحصیل می پردازند . دانش آموزان کلاس های درس چند پايه را .
 
شیوه مدیریت کلاس های چند پايه - جمال خالداری
مهارت های حرفه ای مدیر آموزگاران. دراین مقاله سه موضوع ازمهارت های مدیران مدارس کوچک مورد بررسی قرار داده شده که به شرح ذیل می با شد. موضوع : 1- شیوه های مدیریت کلاس های .
 
شیوه اداره کلاس های چندپايه(2) 
برنامه ریزی در کلاس
12راه براي ارتقای طراحی کلاس درس
چند سال پیش، تصویری را در فیس بوک دیدم که مرا متوقف کرد: کلاس درس معلم انگلیسی دبيرستان میشیگان ربکا مالمکویست بود. شبيه اتاق نشیمن بود. مثل جایی که می‌روید براي جمع شدن و خواندن کتاب، چرت زدن یا یک گفتگوی واقعاً خوب. و با این حال یک کلاس درس بود.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم.
امروز (شنبه) اولین جلسه کلاس‌ها برگزار شد، ان‌شاءلله روزهای زوج کلاس خواهیم داشت (دوشنبه)
محل کلاس‌ها باشگاه علمی پژوهشی جوان واقع در کوچه‌ی حنا هستش ساعت ۱۶ الی ۲۰.
کلاس‌ها فشرده هستن و حضور براي کسایی که فکر میکنن مرحله ۲ رو قبول میشن ضروريه.
شرط ادامه‌ی حضور در کلاس‌ها حل تکالیفی هست که داده می‌شن.
باسپاس
ادامه مطلب
بعد از گذراندن یک ترم، یعنی 4ماه سپری کردن با هم کلاسی های آقا و تک دختر بودن در کلاس به نتایج ذیل دست یافتم!
1)اقایان هزار سالشان که باشد هنوز هم بچه اند وانگار دانش آموز مقطع دبيرستانند و به همان شدت به سر و مغز یک دیگر میکوبند و هم دیگر را ترور شخصیتی میکنند.
2)بر عکس دختران در تعطیل و کنسل کردن کلاس ها بسیار متفق القول بوده و کافی است بگویند فلان روز کلاس نیایمدر همان دقیقه تصویب میشود که کلاس فلان روز تشکیل نخواهد شد تکرار میکنم بر عکس اکثر
حوه عشوه گری براي همسر؛ چطور دل همسر را ببریم و عشوه گری کنیم؟
 
 

نحوه دلبري و عشوه گری
براي عشوه گری باید سعی کنید اعتماد به نفس داشته باشید و براي همسر خود جذاب و شیرین به نظر برسید. با طرف مقال خود باید ارتباط چشمی برقرار کنید و یک فاصله مشخص ایجاد کنید تا براي او رازآلود باشید و همسرتان بخواهد شما را بيشتر بشناسد.
ادامه مطلب
این قسمت:معلم دوست داشتنیِ نباتصبحِ یک روز توی ماه رمضان پدرم را ساعت هفت از خواب بيدار کردم،تابستان بود و خورشید پسِ کله مان را میسوزاند!خيلي سریع  آماده شدم تا به کلاس جدیدم که جلسه اول هم بود برسم!نزدیک های هشت بود که رسیدیم،وقتی رفتم،خانوم منشی گفت که کلاس دیشب بوده!با لحن تندی گفتم ولی برايمان پیامک فرستادید کلاس امروز صبح است!خانوم منشی هم زنگ زد به معلممان و ایشان هم تایید کردن و گفتن از پیامک خبر ندارن!من هم عصبانی شدم و گفتم لطفا در
داشتم تو کتاب خونم رو نگاه میکردم يه دفتری رو دیدم ماله دورانه کلاس هفتم برام خيلي جالب بود روش با ماژیک نوشته بودم غلط بنوسیسم با فاز ک*خل نامه و بعد این رو من شروع کردم به نوشتن که يه روز اومدم خونه دیدم مامانم اینو کرفته بود دستش و روی اون فوشش رو خط زده بود و بهم گفت که از این حرفای بد نزنو و اینا خلاصه که سر این دفتر کلی آب شدم 
بعد حالا اینا اصن مهم نیست اون چیزایی که توش نوشتم خيلي جالب تره ولی زیاده حسش که طبيعتن نیست همشو بنویسم ولی کلیت
امروز روز اول دانشگاهم بود،در کل خوب بود ولی خيليی خسته کننده بوود و ميدونيد که ترمکها چقدر گیج میزنن روزای اول
از صبح که با دوساعت لکچر اناتومی شروع بشه اونم از ۸ صبح و کلاس پشت کلاس تا ۶ و نیم غروب،دیگه الان کاملا واضحه که خيلي خسته ام نه؟؟
بعداز کلاس تند و تند دویدم و با دوستم که قبلا باهم هماهنگ کرده بودیم،رفتیم که به مراسم محرم سفارت برسیم.
بعداز ۴ سال،اینبار تونستم بدون هیچ دغدغه ای،تو مراسم محرم شرکت کنم و نمیتونم حالِ خوبم رو توصیفش ک
من از خواننده های خاموش خانواده برتر هستم. حالا يه سوالی برام پیش اومده که میخوام بپرسم. البته مخاطبم دختر خانم ها و علی الخصوص دختر خانم های کمتر مذهبي هستند. من يه جوان مجرد ۳۰ ساله هستم که تعریف از خود نباشه سر زبون دارم و به ظاهرم میرسم. 
من يه عادتی دارم که وقتی با دختری صحبت میکنم حالا چه آشنای قدیمی چه فامیل و چه حتی تو خیابون و مغازه، اگر دختره حتی يه کم داف باشه تو حرف زدنم باهاش از کلمه "خوشگله" زیاد استفاده میکنم. 
مثلا میگم: سلام خوشگ
دو جلسه غیبت داشتم. مرا در سالن انتظار دید و گفت سلام! چه عجب از این طرفا!» لبخند زدم. ما را به داخل کلاس فرا خواند. روی صندلی نشستیم و منتظر ماندیم تا مربي عزیزمان به کلاس بياید. پشت میز نشست و رو به ما گفت: بچه‌ها حس نمی‌کنین کلاس روشن شده؟!» ما به دیوار و سقف و لامپ‌ها نگاه کردیم. سپس با چشمانی متعجب به مربي نگاه کردیم. به من اشاره زد و گفت آخه ایشون امروز تشریف آوردن!!» همگی زدیم زیر خنده. من از همه بلندتر خندیدم. مگر می‌شود که این مربي را
الان در بي پول ترين حالت ممکنم. بعد دلم کتونی سفید میخاد با ی شلوار جین جدید. کلاس سه تارم میخاستم برم ک بخاطر هزینه اش فعلا بهش فک نمیکنم
ژل شست و شوی صورت و ی کرم و ی اسپری هم باید بخرم
دلم نمیخاد که ب خودم بقبولونم بعد اون همه قرص خوردن هنوز به حالت نرمالم برنگشتم و باید باز برم دکتر
اینه داستان بي پولی ما
ولی دانشگاه این روزا خيلي بهم خوش میگذره.کارای گروهی بهم میسازه! ی جورایی با خودم میگم کاش همه 12 سال مدرسه همین شکلی بود.
گروه تغذيه ک باید
سلام آقای مدیر من دانش آموز کلاس ششم هستم که نام معلم من خانم نایبي است من می خواهم که چند موضوع بهتان بدهم تا یک مدرسه ی شاد داشته باشیم به نظر من این است که معلم های هنر را زیاد کنیدو زنگ های کلاس و تفریح را بيشتر کنید تا بتوانیم لحظات خوشی را کنار هم داشته باشیم و اینکه زمین فوتبال را بزرگ تر کنید و ورزش هایی مانند : والیبال و بسکتبال اضافه کنید و در دورتادور حیاط مدرسه گل های مختلف بکارید تا بوی خوش گل ها تمام مدرسه را فرابگیرد و هم زنگ تفریح
چندسال پیش دوران راهنمایی با یکی دوست شدم که از ساده بودنش خوشم می آمد این دوستی ادامه دار شد تا چندسال بعد دوران دبيرستان عاشق دوست برادرش شد یک حس دو طرفه اومدن خواستگاری مادرش گفت نه اون موقع هم پسره کار درست و حسابي نداشت یکسال بعد با یک پسر ثروتمند ازدواج کرد به حدی موقعیت پسره خوب بود که نمیفهمیدیم چطور باهم ازدواج کردن دو سه بار دوران عقد ديدمش مدام مینالید که زهرا ازدواج نکنیا دلیل حرفش رو نمی فهمیدم تا اینکه عروسیش شد دعوت شدم سال ا
باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خيلي خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبي پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب ت
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبي من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خيلي دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بيشتر باشد امنیت در مدرسه ما بيشتر شود براي مثال : مدت زنگ تفریح ها را بيشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بيشتر به اردوهای تفریحی ببر
روز اول کارم به عنوان کمک معلم، به دبيرستانی بزرگ قدم گذاشتم که بيشتر به دانشکده می مانست.کلاس کامیونیتی متشکل است از بچه های چند پايه که کمی مشکل یادگیری و یا بدنی دارند.  چیدمان میزهای دانش آموزان شبيه نعل اسب بود یعنی معلم در نقطه ای می ایستاد که به همه دسترسی یکسان داشته باشد. چند کمک معلم دیگر هم مشغول کمک به درس بچه ها بودند. همه چیز خيلي خوب به نظر می آمد.
ادامه مطلب
براي نمایش لیستی از اطلاعات از ListView استفاده میشه که خيلي پرکاربرده.
اول باید کلاس Model رو بسازیم. کلاس مدل همون چیزيه که قراره توی هر سطر از لیست نمایش داده بشه. اینجا من کلاس Flower رو براي مدل در نظر گرفتم. در ادامه لیست رو ایجاد میکنیم.
ادامه مطلب
یادمه بچه مدرسه ای که بودم، یکی از بچه ها بعد کلاس رفت پیش معلم هندسه و پرسید به نظرتون من چه جوری هستم؟ معلم هم بهش جواب داد: تو يه موتور بنز هستی که روی بدنه ژیان سوار شده. ظرفیتت خيلي خيلي بالاست ولی ازش استفاده نمی کنی. بلافاصله منم که کنجکاو شده بودم خودم رو از دریچه معلم هندسه بشناسم پرسیدم: آقا ما چی ؟ اونم بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت: تو که وضعت خرابه. درست بشو نیستی!
این خاطره همیشه گوشه ی ذهنم هست. هر وقت يه جایی گند می زنم میاد جلوی چشمم
امروز که خيلي وقته شروع شده فقط بينش یک ساعت خوابم برد. زبانمو خوندم الانم فصل چهارم تموم شد میرم فصل پنجم. فعلا دارم جوری میخونم که ببينم جریان از چه قراره قطعا باید دوباره خونده بشه حالا فکر کن این چهار جلده :دی -_____- زیادم بد نیستا ادمو قلقلک میده. نمیدونم چجوری بگم. 
تصمیم گرفتم چون امسال سال مهميه و من همینجوریم قراره برم باشگاه و کلاس زبان دیگه فعلا این پروژه عکاسیمو متوقف کنم. و به جاش يه مجموعه دیگه رو شروع کنم که هنوز ایده ی خاصی راجع به
در بسیاری از کلاس های درس در دنیا، دانش آموزان در ردیف های مرتب پشت سر یکدیگر می نشینند. گاهی اوقات روی یکی از دسته های صندلی دانش آموز، تخته ای چوبي به عنوان سطحی براي نوشتن و گاهی میزی جلوی دانش آموز وجود دارد گاهی نیز صندلی هایی را می بينیم که با پیچ به کف کلاس محکم شده اند. غالباً جلوی چنین کلاس هایی، سکوهایی(که همه ی دانش آموزان بتوانند معلم را ببينند) وجود دارد که معلم روی آن می ایستد. در مقابل چنین کلاس هایی، کلاس های درس دیگری هستند که د
بعد سه ماه فک کنم ديدمش.
وقتی ریشاش که سفید شده بودن و قیافه خستشو دیدم، دلم سوخت براشچقد با حرفام اذیتش کرده بودمبه اندازه کافی فشار روش هستحالا منم هی دارم بهش فشار میارم.البته منم وضع خوبي نداشتمبهم گفت لاغرتر شدی که.و خب وقتی يه ماه همش جنگ اعصاب باشه قطعا ماحصلش لاغری خواهد شد.
دیشب حرفای تلخی بهم زدیمتا دیروقت حرفا طول کشید.صبح هم باید زود بيدار میشدم که برم سرکاراحساس سنگینی و کرختی میکردم.منی که همیشه خندون و پرانرژی بو
 
همه میگن چرا بچه رو امسال فرستادی کلاس اول یکسال دیرتر میفرستادی من میگم خوب کلاس اول رو دوبار بگذرونه  بهتره تا پیش دبستانی رو دوبار بگذرونه. نگرانم ولی کاری از دستم برنمیاد . الان که فکرشو میکنم میگم با خودم من بخاطر اینکه از کلاسهای گفتاردرمانی و کاردرمانی میخواستم نجات پیدا کنم بچه رو فرستادم کلاس اول چون واقعا از این کلاسها خسته شده بودم گفتاردرمانی که فقط جمله میداد میگفت بچه حفظ کنه کاردرمانی خوب بود ولی .
نمیدونم کارم درست بود یا
انیمه ی دختر گرگی و شاهزاده سیاه رو دیدم امروز چون نتم جدیدا کم سرعت شده نمیتونستم فیلمی چیزی دانلود کنم دیگه مجبوری نشستم ديدمش و توصيه میکنم که شده از بي حوصلگی کلتونو بکوبونید به دیوار نبينید این انیمه ی چرت رو:/ 
پسره قشنگ يه نکبت احمق از خود راضی چندشه که کلی سرش حرص خوردم دختره هم احمقههههه :/ اون یکی پسره که عتشق دختره شده بود خجالتی بود چقدر کیوت بود کاش دختره میرف با اون !! 
اصلا این انیمه رو که میدیدم فکر میکردم دارم از اون رمان ایرانی
کلاس پنجم دبستان که بودم، یکبار معلممون ساعت انشا گفت موضوع امروز  اینه: از چه چیزی رنج میبرید، بر عکس همیشه که می‌گفت ببرید خونه بنویسید و جلسه بعد بيارید بخونید. اون روز گفت؛ همین الان توی کلاس بنویسید و دفترهاتون رو تحویل بدید. همه شروع کردیم به نوشتن و دفترامون رو تحویل دادیم. هیچ وقت فکر نمیکردم اون چیزی نوشتم توی عالم بچگی، اینقدر معلممون رو جذب کنه. دفتر رو که تحویل دادم،  با توجه به سابقه خوبي که توی انشا نوشتن داشتم،  دفترم رو باز ک
سلام و عرض ادب استخر آرسن  رشت میدان فرهنگ چهارراه پرستار، نبش داروخانه دکترمجلسی وسازمان بهزیستیشهريه کلاسvip1نفره  1/800/000 کلاس دو نفره  1/600/000کلاس سه نفره 1/400/000کلاس پنج نفره به بالا 1/200/000
براي هر نفر براي یک ترمهر ترم ده جلسه آموزشی،  تمرینی و تفریحی ههرجلسه یک ساعت وربعبا ارائه گواهی تقدیرنامه پایان دوره به شاگردان
کلاس ۵نفربه بالاروزهای فرد ساعت ۴ونیم تا ۵ونیم هست
 
ولی کلاس خصوصی روز و ساعت کلاس دست خودتونه البته با هماهنگی
می خواستم يه چیز دیگه بنویسم، ولی این قدر عصبانی ام که حد نداره و دیدم باید حتما براي یکی تعریفش کنم تا خالی شم.
ماجرا از این قراره که دوشنبه هفته پیش، ساعت ده شب معاونمون زنگ می زنه به گوشی بابام که دخترتون کد انتقالی نداره در نتیجه نمی تونیم کارنامه شو صادر کنیم. زنگ بزنید از مدرسه قبلیش بگیرد کد رو.
فردا زنگ می زنم عفاف، می گن سیستم خرابه، آخر هفته زنگ بزنید. رفتم مدرسه، معاونمون می گه زنگ بزن داد و بيداد کن، بگو تو کلاس رام نمی دن، چون ما این
در تعلیم و تربيت دانش آموزان,
همواره نظم و انضباط آنها مورد توجه بوده است و امروزه هم به عنوان یکی از
مسائل بسیار حاد و مشکل ساز براي دست اندرکاران آموزش و پرورش محسوب می شود
که قسمت زیادی از وقت, بودجه و توجه مسئولان مدرسه را به خود اختصاص می
دهد

در تعلیم و تربيت دانش‌آموزان، همواره نظم و انضباط آنها مورد توجه بوده
است و امروزه هم به عنوان یکی از مسائل بسیار حاد و مشکل‌ساز براي
دست‌اندرکاران آموزش و پرورش محسوب می‌شود که قسمت زیادی
در تعلیم و تربيت دانش آموزان,
همواره نظم و انضباط آنها مورد توجه بوده است و امروزه هم به عنوان یکی از
مسائل بسیار حاد و مشکل ساز براي دست اندرکاران آموزش و پرورش محسوب می شود
که قسمت زیادی از وقت, بودجه و توجه مسئولان مدرسه را به خود اختصاص می
دهد

در تعلیم و تربيت دانش‌آموزان، همواره نظم و انضباط آنها مورد توجه بوده
است و امروزه هم به عنوان یکی از مسائل بسیار حاد و مشکل‌ساز براي
دست‌اندرکاران آموزش و پرورش محسوب می‌شود که قسمت زیادی
یک موجوداتی توی دنیا وجود دارن به اسم : دانشجویِ مذکرِ دختر-ندیده.
این موجودات عملکرد غریبي دارند.
یعنی شما مثلا ممکنه شما به صورت کاملا اتفاقی و درحالی که دیرتون شده، سوار یک تاکسی بشید که قراره جلوی در دانشگاه پیاده تون کنه و از قضا کنار شما یکی از همین موجودات نشسته باشه.
شما هم از همه جا بيخبر، خيلي casual - وار و با ولوم نسبتا آهسته ازش میپرسین که کرايه چنده؟ و طرف به طور خيلي جدی ( درحالی که سعی میکنه وانمود کنه صدای شما رو نشنیده، به کوه های
شلاممممممدوباره برگشتم با يه جلسه دیگه کلاس.متاسفانه معلم مهلبونتون سرش خيليییییی شلوخه و هی دیر به دیر اپ میکنه.
دیگه شما به دانش آموزی خودتون ببخشید.مفصر کلاس هم که موقتا ترک تحصیل کرده پس چون مادرتون خيلي مودب بشینین درستون رو بخونین(نوناااا)

و بالاخره برسیم به درسمون
ادامه مطلب
یادتونه قرار بود تیچر بشم؟ خب،قضيه از این قراره که چون از پس شهريه ی کلاس برنمی اومدیم من از کلاس انصراف دادم تا برادرم بره.فرداش یکی بهم زنگ زد و گفت ما دنبال معلم زبانیم و با مهدها همکاری میکنیم.تمایل دارین؟ منم گفتم آره و دو باری رفتم بهم یاد دادن چطور درس میدن و این هفته يه دمو رفتم مهد مورد نظر.طی روزهای منتهی به این روز،اون قدر اضطراب داشتم که درد پام برگشته بود و شب هم خوب نخوابيدم.
خلاصه،امروز بهم گفتن مهد مورد نظر منو نپسندیده.اون قدر
رمان کی فکرشو میکرد؟نویسنده : دختر باران کاربرخلاصه :این داستان، داستان غروره… داستان عشق… داستان يه دختر با يه گذشته که خودش باهاش کنار اومده اما اطرافیانش هنوز فراموش نکردن، يه دختر از جنس احساس که نگاهش براي خودشم غریبه است… داستان دختری که خودشم روزایی رو که اهمیت میداد فراموش کرده… این داستان، داست يه پسرم هست، يه پسر که گذشته اشو فراموش کرده و ولی میخواد آینده اشو خودش بسازه. داستان يه پسر که براي پر کردن خلاء افکارش به رقص و موسیق
نامبرده بعد دوماه قراره فردا صبح بخوابه و میخواد بر طبل شادانه بکوبه:/
بعله فردا کلاس هندسه و ریاضیم رو قراره بپیچونم و خب والدینمم ذره ای خبر ندارن فردا کوییز ریاضی دارم!!!!
در واقع من برنامه ریزی خيلي خوبي داشتم منتها دیروز يه اتفاقات پیش بينی نشده افتاد و از ساعت سه ظهر تا یازده شب من کلن سوخت شد!!شما ميدونيد این ساعت واسه يه بچه که هم باید به کارای عملی تئوری مدرسش برسه هم برا کنکورش بخونه چقدررر مهم و با ارزشه؟؟
آره خلاصه نتونستم خودمو تا
امروز ازاون روزا بود که انگار چند هفته است،همونطور ک سه ماه پیش انگار يه سال طول کشید.
داشتم فکر میکردم قشنگی دنیا اینه که تموم میشه یروز
وقتی بمیریم چی میشه؟؟
دختره گف ببخشید میشه يه کتاب بردارم
گفتم چقدر صدات قشنگه :))))
و حالم خوب شد ازین ک بهش گفتم:))
کلا انقدر حالم خوب بود ک دوس داشتم ب راننده بگم 
عاغا چشاتون خيلي خوشگله، ممنون ک از مسیر دورتر رفتی که من اروم شم.
تو اتاق خالی نشستم میخونم
من از این شهر میرم
 شهری که ب ظاهر اشنا زیاده 
اما تو
امروز ازاون روزا بود که انگار چند هفته است،همونطور ک سه ماه پیش انگار يه سال طول کشید.
داشتم فکر میکردم قشنگی دنیا اینه که تموم میشه یروز
وقتی بمیریم چی میشه؟؟
دختره گف ببخشید میشه يه کتاب بردارم
گفتم چقدر صدات قشنگه :))))
و حالم خوب شد ازین ک بهش گفتم:))
کلا انقدر حالم خوب بود ک دوس داشتم ب راننده بگم 
عاغا چشاتون خيلي خوشگله، ممنون ک از مسیر دورتر رفتی که من اروم شم.
تو اتاق خالی نشستم میخونم
من از این شهر میرم
 شهری که ب ظاهر اشنا زیاده 
اما تو
معلم آهنگ و فضا و جو کلاس درس را تنظیم و برقرار می سازد . چنانچه قرار باشد که روح دانش آموزپرورش و رشد یابد باید این روند از روح معلم آغاز گردد. حال چنانچه روح معلم افسرده و ناتوان باشد ،شانس ناچیزی براي تقویت و مراقبت از روح دانش آموزان وجود خواهد داشت
ادامه مطلب
امسال نبودم برا همین میخوام خاطرات آخرین سال مدرسم بنویسم.هم شما کمی بخندید هم برا من یادگاری بمونه 
اولین خاطره ای که میخوام بگم 

از آموزش و پرورش سر دبير اومده بود که اوضاع معلم هارو بسنجد.زنگ اول حسابان داشتیم و معلم وسط درس دادن بود که آقای مو قشنگ(همه لقب میزارم)اومد که درس دادن دبير ببين.این معلم سوال های کتاب می رفتیم پای تخته يه نمره حل میکردیم.ما از پی دی اف سر کلاس می نوشتیم می رفتیم پای تخته.فاطی و ندا از گوشی نوشتن فاطی در حال نوشت
من شنبه و یک شنبه بچه های دهم مدرسمون کلاس امادگی داشتن و یازدهم و دوازدهم تعطیل بودیم.منم از این فرصت استفاده کردم و رفتم مدرسه س جان.قول داده بودم براي مدرسشون مجسمه خوک با خمیر گل سازی درست کنم و این دورپز اونجا بودم.روز شنبه معلم پیش دبستانی ها دیر کرده بود و من به عنوان خاله ملینا رفتم سر کلاسشون.توی کلاس دوازده تفره فقط دو نفر پسر بودن.ماهان خوشگل قلقلی و میکائیل شیطووون.وقتی خالشون اومد منم رفتم کلاس س جان و به درست کردن مجسمه مشغول شدی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها